نوروز فرامی رسد و من خوش حالم آیا کسی هست که با وجود خوش حالی من غمگین باشد؟بله من هستم،غمگین،غمگین تر از همیشه،زمانی که می بینم دختران هم سن من با لباس های نوبه میهمانی می روند ومن باپیراهن پاره ای که هم پوشش من در سرماست است هم در گرماهم در بهار هم در خزان،غمگین می شوم؛باخود می گویم یعنی چه چیز من از این دختر های لوس کم تر است این ها که حتی نمی توانند رخت های خود را بشویند؛این ها که قدر زندگی خود را نمی دانند و با وجود بی نیازی باز هم خود رانیازمند پول های پدر و مادرشان می دانند؛این ها که حتی یک روز درد دوری از خانواده های خود را نکشیده اند؛این ها که... . من بچه ی خیابان هستم.درخیابان به دنیا آمده ام ومی دانم که مثل دختر کبریت فروش در خیابان خواهم مُرد.هرروز هر شب از خود چرا من؟مگر من به چه کسی بد کرده ام؟گناه من چیست که سزاوار همچین مجازاتی هستم؟منی که حتی پدر و مادر خود را ندیده ام.کدام یک از شما یک شب را جای ما بچه های خیابانی گذرانده اید؟کدام یک از شما از دیدن تکه غذایی در زباله ها خوش حال شده اید؟کدامتان فال فروشی کرده اید؟کدامتان روز ها گل فروشی کرده اید و شب ها روی آسفالت های خیس خوابیده اید؟کدامتان آدامس فروخته اید؟کدامتان سیگار فروشی کرده اید؟هیچ کدامتان.شما هایی که برای دادن یک اسکناس دستانتان می لرزد همین شمایی که برای سیر کردن شکمتان روزانه چندین اسکناس می پردازید.ولی من با همین دست های کوچکم روی همان آسفالت های خیس خانه ی آرزو هایم را می سازم؛با گل هایی که می فروشم زیبایش می کنم؛باتکه پارچه هایی که در خیابان افتاده لباس های زیبایم را میدوزم؛ام حیف که این ها خیالی باطل است.آری من در نوروز خیلی غمگین هستم درست بر خلاف شما...پایان(رها)
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
کدام شعر زیبا تر است؟
کدام شعر تاثیر گذار تر است؟
پیوندهای روزانه
صفحات جداگانه
آمار سایت