هه خنده ام میگیرد از انسان نما هایی که سال هاست وجود باطلشان را در زیر جامه ی انسانیت پوشاک داده اند.از بازیگر هایی که خودشان هم باور کرده اند که انسانند.خنده ام میگیرد. از آدم هایی دورو و حوا هایی دروغین.از هابیل هایی ساده و قابیل هایی قاتل.از صورت هایی زشت و صورتک هایی زیبا و چه حیف خدا...حیف چشمانی که بشان نور دادی ولی جز تاریکی هیچ درشان نمی بینی.حیف گوش هایی که میشنوند اما نمیشنوند.حیف دستانی که می توانند و نمی خواهند.حیف پاهایی که بر سر بخت دیگران میکوبند.خدایا خنده ام میگیرد.نگاهشان کن.چه جان سوزاشک تمساح میریزندوچه شیطانی می خندند.چه مشت ها که می کوبند و چه انکار ها که نمی کنند.چه دل ها که میشکنند و چه اشک ها که نمیریزند.حیف روحت که در خاک دمیدی.خاکی که انتقام به بخشش به میداند.صبر به عجله می ارزاند و اشک به چشم ها میرواند.حیف عشقت که بر قلبش روا دانستی و نیرنگ ها به اسم عشق پاکت رنگین کرده اند.خدایا ببین.چه مال ها که مخفیانه میسوزانندو چه مال ها که آشکارا میبخشند.چه دست ها که به سردی پس میزنند و چه دست ها که به گرمی نمیفشارند.چه ساز ها که میزنند و چه ساز ها نمیشکنند.خدایا خنده ام میگیرد.از بندگانی که بنده دارند.از کسانی که برادرشان را به کاغذ میفروشندو به ریشش قاه قاه میخندند.از گرگ هایی که لباس میش به تن کرده و میبالند که نیرنگ بلدند.اما خدا...دلم میسوزد از حرارت دل های زخم خورده.چشم هایی که خیره به در اند و کودکانی که چشم به راه شام شبند.دلم میسوزد برای دستانی پینه میبندند و باز هم دل به کار خوش می کنند.کسانی که خیره به تکه نان سر سفره شکرت می کنند ودستانی که به دامانت چنگ میزنند و چشمانی که بر سر قرارت به دستانشان خیره میشوند و ربنا سر می دهند.میسوزم وقتی کودکی در آرامش است و دیگری در سازش.اما شکرت که دنیا را به قابیل ها و آخرتت را به هابیل ها دادی/کاش که ما هم لایق جنتت باشیم.
رها
92/10/15