******شعر مدادی که درخت شد*******
شعر جالبیه.در مورد مدادمه.
(آیا میدانید نظر دادن شما را نمی کشد؟؟؟؟؟)
مدادی که درخت شد.
مدادم پر کشید.سوی شهر شعر ها
روی کاغذ ها خزید.در طلوع سحر ها
شادمان او می دوید.سوی تکه کاغذان
روی حرف ها می پرید.مدادم آوازخوان
می نوشت حرفی را .بعد از آن حرفی دگر
حرف هایی که شدند. همچون درختان بارور
می نوشت با خون دل.شعر ها و مشق ها
میکشید بر دفترم.شکل ها و نقش ها
مدادم یک درخت شد.بارور و پر ثمر
گرچه از عشق پر بود.ولی کوتاه بود دگر
رها