رعب دارد این دلم،از بی وفایی های تو
از این سکوت بی ختام،از بی صدایی های تو
رعب دارد این دلم،از این زمستان خمار
از این نسیم سرکش و از برف های بی شمار
میترسم از عاشق شدن،میترسم از تکرار درد
از هر فریب و حیله ای،ک قلب ها را خرد کرد
دستار میبندم ب سر،هیهات از این بغض پیر
ای وای از هر ناله ای،ک کرده عاشقی اسیر
پس لرزه های شعر من،شاید تو را تکان دهد
شاید ب قلب مرده ای،بار دگر زمان دهد
شاید ک پوشاند ب کس، جامه ای از مهر من
یا ک بگریاند کسی،ک گوش کرده شعر من
رعب دارد این دلم،از حاصل این زندگی
از مرگ خورشید سپید،از مرگ این تابندگی