************شعر گذشته*************
من خودم عاشق این شعرمم.حتما حتما بخونید.
دوباره بگم نظر بدید؟
گذشته
بر بسته ام دلم را.برآرزو و شادی
بر دیدن صنم ها.بر شوق آزادی
بر بسته ام ستایش.بر لحظه های تیره
بر اشک زهر آلود.بر گنه کبیره
می آید هر دم ندا.از جای جای خانه
بر خیز ای شکسته.بر خیز ای دیوانه
اما نه شوق پرواز.نه شوق بیداری
خسته ملول خاموش.افسرده از بیماری
تکیه به کنج دیوار.سرگشته ام پریشان
خیره به سوی چراغ.با چهره ای پژمان
چه می خواهی ز دل زارم.ز غم های انبارم
زچشمانم ز دستانم.ز قلب زار و بیمارم
منم آن شیر زن آری.همان که قهرمانت بود
همان که زلف ها می بست.همان که شعر ها بسرود
همان که روزگاری دور.زنان با حسرتش دیدند
همان که از نگاه او.شراب باک نوشیدند
ولیکن سال ها رفتند.و جز پیری خموش و سرد
کنار شعله ی آتش.نمانده جز سبویی درد
رها